۲۰ آبان ۱۳۸۷

midsocial crysis


ملت جمع شده بودن
کلی آدم، اینا همه نتیجهء ایده های بازاریابی آدولف بود.
یک ایدهء ساده:
هر کسی میتونست یکی از لباسای تن مانکن زندهء پشت ویترین بوتیک رو بخره و از تنش در بیاره
جمعیت هجوم آورده بود.
هر کسی یه چیزی می خرید
نهایتا یکی از مرفهین شهر ساعتی خاص رو تعیین کرده بود تا تمام لباسها رو یکجا بخره
کل شهر جمع شده بودن
مرتیکهء پولدار با اون کلاه احمقانش کل شهر رو بهم ریخته بود
وقتی رسید عصاشو به دست شاگرد بوتیک داد
جلوی مغازه با صاحب مغازه دست داد و به مردم نگاهی کرد
همه کف می زدن
یک دسته اسکناس از جیب بغل کت در آورد و رو به مردم شروع به شمارش کرد تا به مبلغ بهای لباس ها رسید
مابقی رو هم به فروشنده انعام داد
مردم همه او را مرد خیری میشناختند
شوری به پا شده بود
صاحب مغازه شاگردش رو فرستاد که لباسهارو یکی یکی از تن دختر در بیاره
از بلوز و دامن و شلوار و چادر گرفته تا لباس زیر
ملت از خود بی خود شده بودن
این بزرگترین استریپ تیز تاریخ شهر بود
یادم اومد که خودم آدولف رو بزرگش کردم
یادمه همیشه بیشتر از سنش میفهمید
و من به خودم و آدولف افتخار می کردم
یادمه که یکبار تو مدرسه برای انشایی با مضمون اینکه دوست دارید چکاره شوید،
انشایی با عنوان "وقتی بزرگ شوم یک پورن استار خواهم شد" نوشته بود

۱ نظر:

yasaman گفت...

چادر و خوب اومدی
پورن استار یعنی خودت بازی کنی توش دیگه؟ الان یعنی مانکنه آدولف بود؟ اگه فرض رو این بذاریم که آدولف مرده خیلی جالب می شه ولی گفتی دامن؟ چادر؟ خاکتوسرت:D