۲۳ دی ۱۳۸۸

پست سلف دیاگنوسیس


نشستم با یارو نیم ساعت هرف زدم
یه جمله ای راجب خودم بهم گفت
که هازر بودم اون لهزه دنیامو بهش بسپرم
اون می شد خدای من
با تسوراتش یچیزایی می ساخت
و من تو تسورات اون زندگی میکردم
کمن یه همچین آدمایی

هیچ نظری موجود نیست: