۳۰ تیر ۱۳۸۸

گود تایمز هانتینگ


در باز شد و پیکری نیمه جان و خسته وارد شد
تمامی فضا را ورانداز کرد
خیالش از چیزی آسوده شد و در را بست
پیراهنش را از تن کند
دستانش را شست
یخچال را باز کرد
مرغ یخ زده را در فریزر نیافت
شیشه آبجویی برداشت
توری از سقف آویزان کرد
نخی به گوشهء آن گره زد
مقداری خرده نان خشک زیر آن ریخت
پشت مبلی تکیه داد
یک دست به نخ
دست دیگر به شیشهء آبجو
و از انتظارش لذت برد

هیچ نظری موجود نیست: