۵ آبان ۱۳۸۷

ستیسفکشن


نیمه شبی سرد
بیرون تو بالکن نشسته بودم
توی اتاق پشت شیشهء پنجره، پشه ای بال بال میزد
و من پیروزمندانه چای می نوشیدم

۲ نظر:

ناشناس گفت...

نه واقعا کارت حرف نداشت. از اون یارو حلقه هه خیلی بهتر جواب می ده

ناشناس گفت...

من از نیم نگاهی چند هراسانم که خوابم را به یغما ببرند . دوست عزیز . بسیار لذت بردم . ممنون