۱۹ شهریور ۱۳۸۷

shopping

چند روزه که با من حرف نمی زنه.
امروز وقتی از خرید برگشتم، کیسه های خریدو که گذاشتم رو میز آشپزخونه،
پشت به میز داشتم دستامو می شستم، صداشو شنیدم که اومد تو آشپزخونه.
بدون اینکه دستش به کیسه ها بخوره،
از تو کیسه ها از هر چیزی که خریده بودم یدونه ورداشت.
یدونه خیار، یدونه پنیر، یدونه مسواک، یدونه شرت،
یدونه پسته، یدونه کاندوم، یدونه ماست، یدونه کبریت، یدونه محبت،
یدونه خلال دندون و یدونه هندونه.
من پشتم بهش بود. داشتم عاشقش می شدم.
هرچی ورداشته بود رو گرفت تو بغلش و رفت سمت اتاق خودش.
من دستامو شسته بودم، داشتم دستامو می شمردم،
گاهی احساس میکنم برای بیان احساساتم یک دست کم میارم.

۳ نظر:

ناشناس گفت...

taghdim be khodam :D

ناشناس گفت...

داشتم دستامو می شمردم
داشتم عاشقت می شدم که جمله بعدیشو دیدم

صاب گالن گفت...

عااااا لی