جد فقیدم که مرد
برای پدرم یه زیرزمین پر از فیوز سوخته به ارس گزاشت
فکر کنم نابقه ای چیزی بود
می خاست بره ماه شاید
یا ماشین زمان درست کنه
امروز پدرم همه رو گزاشت تو کوچه ببرن
هرچی گزاشت بیرون قبل ساعت 9 قیب شد
انگار که روه جدم تو رگهای این شهر جریان داشته باشه