ساعت 10 صبح شنبه ای در بیست و پنج سالگی، سه گلوله را یکی در میان داخل اسلحه قرار داد لوله را داخل دهان خود گذاشت و ماشه را کشید گلوله ای شلیک نشد از خانه خارج شد و اولین روز کاری اش را آغاز کرد سالیان دراز سخت کوشید پله های ترقی را یکی پس از دیگری طی کرد هر روز دستاوردی جدید داشت او به بالاترین درجهء ممکن در کار خود رسید و سرانجام در سی و پنج سالگی خود را به دار آویخت
بعضی پست هارو باید نوشت و پابلیش نکرد اگه ننویسی گلوتو میگیره، گند میزنه به همهء پستهای بعدی اگه بنویسی دید دیگران بهت عوض میشه بعضی پستها مثل سکس بد می مونه
اندر احوالات جد بزرگ ما همین بس که وقتی یکی از دخترای فامیل در راه مدرسه با پسری دوست شد و از وی حامله گشت جمیع عناصر اناس خانواده از عمه و خاله و غیرهء اینجانب از تحصیل منع شدند!