۲ مرداد ۱۳۸۸

لیوینگ این ده سونتینت سنچوری


"ینی که لباست به همه چی آقشته بشه و برای هیچکداممون مهم نباشه"

لیوینگ این ده ایتینت سنچوری


اون لهزه که ازم میپرسی"منزورت چیه؟"
میخام بهت بگم"ینی من برم شکار و تو بری گل بچینی"

مخارج هروف


میخام از این به بعد دیکتهء کلماتو با یسری هروف سابت بنویسم
یعنی که چی که هالا باید بعزیاشو با ه جیمی نوشتو بعزیاشو با ه دو چشم
از هر چیزی یدونه بسه
یدونه "ه"
یدونه "س"
یدونه "ق"
یدونه "ز"
تو ام که داری میخونیش به هر هال
همین برام بسه

۳۰ تیر ۱۳۸۸

گود تایمز هانتینگ


در باز شد و پیکری نیمه جان و خسته وارد شد
تمامی فضا را ورانداز کرد
خیالش از چیزی آسوده شد و در را بست
پیراهنش را از تن کند
دستانش را شست
یخچال را باز کرد
مرغ یخ زده را در فریزر نیافت
شیشه آبجویی برداشت
توری از سقف آویزان کرد
نخی به گوشهء آن گره زد
مقداری خرده نان خشک زیر آن ریخت
پشت مبلی تکیه داد
یک دست به نخ
دست دیگر به شیشهء آبجو
و از انتظارش لذت برد